زنده موندم، چون هنوز کار دارم!
چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴ساعت ۱۲:۳۰ شب، در حال تکمیل سایت راهکامه بودم.احساس کردم کمکم قلبم داره تیر میکشه.یه نگاه به ساعت انداختم. رفتم سمت یخچال که آب بخورم. متوجه شدم پشت ساق پام، انگار یه رگ داره مدام میزنه. آب خوردم، اومدم نشستم پشت لپتاپ. موبایلم رو برداشتم و شروع کردم با هامن صحبت کردن.“هامن”…